میفته از سرت هواش..

میفته از سرت هواش..

گاهی هم یه آهنگ می‌تونه همه‌ی ماجرا رو به خوبی روایت کنه. مخصوصا زمان‌هایی که آدم گیج و متعجبه و نمی‌دونه دقیقا داره چه اتفاقی می‌افته، خوبه آدم بشینه پای روایتش. مثلا من الان افتادم رو دور تکرار قطعه‌ی "درندشت".

حالا قضیه چیه؟ حقیقت اینه که واقعا یه روز از راه می‌رسه و تو از خواب بیدار می‌شی و می‌بینی همه چیز تموم شده. اون آدم، اون اتفاق، اون داستان و جزئیاتش.. اون احساس؟ این یکی رو اطمینان ندارم چون تا حالا ندیدم هیچ احساسی ته بکشه و نیست و نابود بشه. احساس می‌تونه گاهی اونقدر کم‌رنگ بشه که به جز مواقعی که دیگران بهش اشاره کنن تو حتی بهش فکر هم نکنی، پاک اما نمیشه. به هر چیزی شک داشته باشم رو این یکی قسم می‌خورم. پاک نمی‌شه اما دوام هم نداره. دوباره خوردم به تناقض!

کاش بفهمی منظورم رو وقتی می‌گم پاک نمی‌شی اما دوام هم نداری.. در نهایت چیزی جز یه لبخند تلخ تو یه نیمه‌شبی که آدم بیدار می‌مونه و به گذشته‌ش فکر می‌کنه باقی نمی‌مونه.. (:


دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی