در مسیر

صرفا یک حدس زیبا، پارت دوم

جمعه, ۲۳ آذر ۱۴۰۳، ۱۰:۳۲ ب.ظ

پس از مشقت‌های فراوان بالاخره تونستم دوباره به وبلاگم دسترسی پیدا کنم، پس خدا رو شکر. نمی‌دونستم از کجا و از چی شروع کنم به حرف زدن، که چشمم خورد به پارت اول این یادداشت. و از اونجایی که کلید ساخت پارت دومش زده شده، فکر کردم بد نیست که حرف بزنم دربارش.
حدسم درست بود. پسربچه‌ای که هنوز فکر می‌کردم بچه‌ست و خدا می‌دونه کی مسیرش به عشق و عاشقی برسه، مدت‌هاست دل بسته به یه نفر و بله! هیچ کس هم خبر نداره جز منِ بی‌نوا که تازه اونم اگه پاپیچش نمی‌شدم لو نمی‌داد. اما خوشحالم. اول از این بابت که اونقدری بزرگ شده که بتونه این احساس رو تجربه کنه و دوم از این جهت که آدم قابل اعتمادی بودم براش‌. و خب همه‌ی این‌ها چیزی از مسئولیت خواهرانه‌ی من کم نمی‌کنه. البته که آدم‌ها اون کاری که بخوان رو در نهایت انجام می‌دن، اما توی این موقعیت همین که حداقل یک نفر خبر داشته باشه از وقایع باز خوبه.

چی بگم؟ الخیر فی ما وقع! (:

  • ۰۳/۰۹/۲۳
  • به نام محیا

نظرات (۲)

چه بامزه. :))

امیدوارم تجربه خوبی بشه براش.

هر چند که معمولاً تو این مسیر باید چند باری به در و دیوار خورد. :)

ولی خوبه که امنی براش. حتماً یه جایی بهت خیلی نیاز پیدا می‌کنه.

پاسخ:
بله؛ تو این مسیر باید حسابی خون دل خورد.
خدا رو شکر که من رو امین خودش دونست! ای کاش تو تصمیم‌های خوب و درست نیاز به کمک من باشه.. (:

بله متاسفانه. :)

امیدوارم خوب پیش بره همه شون. 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی