در مسیر

فرجه‌ی ترم اول

شنبه, ۱۵ دی ۱۴۰۳، ۰۵:۳۸ ق.ظ

این هفته‌ی آخر قبل از امتحانات برام پربرکت بود و حقیقتا دلم نمی‌خواد برگردم. دوست دارم همچنان دختر خسته و خواب‌آلود و خالی از هرگونه مسئولیت خونه باقی بمونم. اما باید برگردم. اگه قرار بود از فردا دوباره بشینم سر کلاس ممکن بود یه ذره ذوق داشته باشم برای برگشت، اما برای امتحان؟ هرگز!
ای بابا! چه میشه کرد.. باید ذره ذره قدم‌های این مسیر پاس بشه تا بتونم با اون مهر نظام پزشکی که چندین سال بعد قراره در دستور ساخت قرار بگیره درد خلق‌الله رو درمان کنم‌.[راستی نسخه‌ها الکترونیک شدن که! درد و نفرین حقیقتا..]

+نگم از سوالات اندیشه‌ که تونستیم بابتش رای استاد رو بزنیم و خودمون طرحش کنیم؛ اندیشه نیست که، دینی هم نیست، هدیه‌های آسمانیه!

++گفته بودم چقدر دوست دارم خدا؟ (:

+++ریشه‌ی جگرم خواب بود. کاش قبل از خواب با اون لنگ‌های درازش می‌پرید تو بغلم و بوسش می‌کردم حسابی. قطعا دووم نمی‌آوردم وگرنه مقصدم حداقل دو کیلومتر دورتر می‌شد.

++++فرجه‌ی ترم اول با بازده معنوی بسیار زیاد و کسب علم نسبتا کم تمام شد.

  • ۰۳/۱۰/۱۵
  • به نام محیا

نظرات (۱)

  • زری シ‌‌‌
  • استادی که نمونه سوال بده گلی است از گل های بهشت 😂✨

    پاسخ:
    اینجاست که به تعبیر صحیحی از بهشت دانشجو می‌رسیم (((=
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی