باشه بهش می‌گم..

باشه بهش می‌گم..

از این که در دیدِ دیگران یه دخترِ خوب با کلی صفتِ خوبِ دیگه به نظر میام خوشم نمیاد. چون نتیجه این میشه که هر کی از راه می‌رسه در راه تربیت بچه‌ش از من کمک می‌خواد. ولی یکی نیست بهشون بگه بابا بنده‌های خدا! اشتباه می‌کنید.. انقدر پافشاری نکنید روی عقایدتون، اجازه ندید با سختگیری‌های شما ساده‌ترین تجربه‌ها براشون بشه عقده. موثرترین راه اینه که دستش رو بذاری تو دستِ اون بالایی.. اون موقع دیگه هر چقدر هم کج بره گاهی، تهش برمی‌گرده به درست‌ترین نقطه. خلاصه‌ی حرفم اینه که فکر نکنید هر کس که چادر پوشید آدمِ درستیه. هر کس که مجلس روضه‌ش ترک نشد لزوما آدمِ محکمی نیست. هر کس که سفر اربعینش قضا نشد دلیل نمیشه عشقش هم حقیقی باشه. و خیلی دیگه از این آدم‌ها که کم نیستند..

حالا نه که بخوام کلا خودمو بکشم کنار از این پروسه‌ی تاثیرگزاری‌های مثبت، ولی خب یه سری چیزها حقیقته؛ مثلا اینکه آدم تا وقتی که درست و حسابی خودش رو نساخته و هنوز استخون‌بندیِ اعتقاداتش محکم نشده، چطوری می‌تونه دیگران رو به درستی متقاعد کنه که باهاش هم‌مسیر بشن؟

 

[دلم می‌خواد فریاد بزنم: من رو معاف کنید لطفا!]

 

+ یه طوری از هم‌صحبتی با آدم‌ها فرار می‌کنم که بیا و ببین! خودم هم قبول دارم که قبلا خیلی لطیف‌تر برخورد می‌کردم با آدم‌ها، باید کم‌کم برگردم به تنظیماتِ قدیم. دوست ندارم این مدلی ادامه دادن رو..

 

++ این روزها از هر دری صحبت می‌کنم و خیلی‌ از حرف‌ها در حال حاضر حتی اولویت دهم هم نیستن برام، ولی آرومم می‌کنه، ذهنم رو خلوت می‌کنه از کلی مسئله‌ی ریز و درشت. ولی بدِ ماجرا این‌جاست که مثل قبل سفت و سخت تلاش نمی‌کنم. کاش اراده کنم و برم کتابخونه دوباره...[بغضِ فراوان]


دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی