قطعهی "گلوبند" حقیقتا قطعهی شاد و خفنیه و از همین جا میگم دمت گرم طهماسبی! اضافهش کردم به پوشهی بقیهی آهنگهات که بر خلاف این یکی هر کدوم تیری در قلباند و مشتی خار در پا.
انقدر که صدای تو همیشه یه غمِ عمیق رو با خودش حمل میکنه من حتی با قطعهی جدیدت هم بغضی میشم گاهی. این قضیه جدید نیست ولی، قبلا هم پیش اومده برام که با آهنگهای شاد غمگین بشم. میدونی، انگار آدم یادش میافته که اوکی! الان همه چیز خوب و عالیه، ولی میتونست خیلی از این عالیتر باشه! این حس رو اون زمان که عقد 'ف' به هم خورد بهتر فهمیدم. که همه چیز تموم شد اما ما دورش رو گرفته بودیم و ادای شاد بودن رو درمیآوردیم و اون هم طبعا میخندید، اما اون شادی خیلی نقص داشت؛ پر بود از جای خالی. و قسم میخورم که صداهای توی سرش رو میشنیدم؛ که دوست داشت یه نفر دیگه هم تو اون شادیها همراه باشه..
اصلا به نظرم باید هوای آدمها رو تو موقع خوشیها بیشتر داشته باشیم، موقع غم و ناراحتی که همه چیز عیانه!
+یارش به شکوهِ آبادانه..... (:
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.