این الطالب..؟

این الطالب..؟

زمان داعش یادمه مامان می‌گفت تا قبل از این از خدا بی‌خبرها باورم نمی‌شد که یه عده تو روز عاشورا چه جنایت‌هایی کردن، یعنی واقعا تونستن خیلی راحت سر ببرن و آدم بکشن؟ اما بعد دید همین آدمی‌زادی که گاهی می‌تونه مهربان‌ترین باشه در نوع خودش، در مقابل می‌تونه کریه‌ترین صفات رو با خودش حمل کنه و گله‌ای هم از این بابت نداشته باشه. پس جنایت‌های انسان‌ها رو باور کرد. هممون در نهایت باور کردیم. حتی میشه گفت بهش عادت کردیم. اما ای کاش به غمش عادت نکنیم. ای کاش این بغض تا ابد بیخ گلومون بمونه و هر روز ازمون حساب پس بگیره. انگار این کمتر تقاصیه که می‌تونیم پس بدیم.

چه صبری داری خدا! قربونت برم یکم بیا پایین‌تر، بیا بغلمون کن، بیا و سند آزادی همه‌‌ی آدم‌ها رو بذار کف دست خودشون. چند روزِ سیاهِ دیگه باید طلوع کنه تا برسیم به جاهای خوب قصه؟ کی قراره دنیا چشمش به جمال صاحبش روشن بشه؟ این الطالب بدم المظلوم؟


دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی