السلام علی قلب زینب صبور!
کاش باورم میشد. کاش باورم میشد همسایهی عزیزی که فقط همسایه نبود و در حق من یکی این همه سال مادری کرده، همسایهای که جای خالهی نداشتم رو ما محبتهاش پر میکرد دیگه بینمون نیست. کاش میتونستم دلیل گریههای ریحانه رو باور کنم. کاش این همه بیتابی مامان برای رفیق صمیمیش همه یه شوخی زشت باشه. کاش وقتی تو جاده هربار که چشمم رو باز میکردم، غم نبودن خاله مستاصلم نمیکرد. قرار بود امروز کجا باشم؟ چه برنامهها که به قصد خوشگذرونی تو دانشگاه با بچهها نریخته بودیم. یهو چی شد؟ دو ساعت بعد دیدم دارم صد و هشتاد کیلومتر دور میشم و برمیگردم خونه. ای وای خاله.. چه صحنهها و حرفهای زیبایی از شما جلوی چشممه. یه روز مفصل دربارهی زیباترینشون مینویسم.
بمیرم برای دلت ریحانه..
بمیرم که جگرم میسوزه و کاری از دستم برنمیاد..
بمیرم که تنها شدی..
بمیرم که چقدر این زن پر از مهر بود و هر کی از راه رسید یه ترکی روی دلش انداخت..
کاش باورم بشه! کاش مامان آروم شه که من بتونم با خیال راحت برگردم. کاش خاله نمیرفت و مامان داغ رفیق نمیدید.
الله اکبر از ساعتِ خدا! خیلی خیلی زود نبود قربونت برم؟
- ۱ نظر
- ۲۹ بهمن ۰۳ ، ۰۲:۴۱