خسته از خستگیها
شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۱:۲۷ ق.ظ
بعد از آخرین یادداشتم جرقهای توی ذهنم زده شد که یه فضایی رو در نظر بگیرم صرفا برای نامههای بینام و نشان. این کار رو انجام دادم اما باز هم دلم راضی نشد و احساس میکنم یه چیزی این وسط کمه. میدونی، روزها کسلکننده شدن و بدتر از همه این جبر و موقعیتِ حوصله سر بر اجازهی لذت بردن از هیچکاری رو بهم نمیده. این جبر انقدر لج دراره که حتی بهم اجازه نمیده کاری که وظیفهم هست رو درست و حسابی انجام بدم. یه اتفاق جدید لازمه، یه حرفِ نو، یه انگیزهی متفاوت. روزمرگیها دارن به رخوت آلوده میشن و این خیلی ترسناکه و کلافهکنندهست.
- ۰۳/۰۲/۲۲
این حرفتون منو یاد بات تلگرامی " نامه های اتفاقی" انداخت
گرچه اوایل واقعا نامه های پر و پیمون و زیبایی به دستم میرسید . الان نه زیاد .