هشتگ درد و نفرین
هر وقت در زمین احساس تنهایی کردید و سینهتان به تنگ آمد به بنیآدمهایی فکر کنید که موش را پرستش میکنند و در برابر او سر به سجده میگذارند.
شب دارد به نیمههای پایانی خودش نزدیک میشود و من همچنان بیدارم. نه درس آخر را تمام میکنم، نه کتابِ تویی به جای همه را شروع میکنم، نه فیلمی نگاه میکنم، نه هیچ کار مثبت دیگری. اما حالم خوب است. چون هفتهی پیش دقیقا همان لحظهای که نیمکت را ترک کردم و از کلاس خارج شدم، یک احساسی شبیه به وا دادن آمد و زیر بغلم را گرفت و تا دم در همراهیام کرد. این وا دادن از خانوادهی رها شدن متولد شده و چیزی جز شادی و راحتی تا به اکنون نصیبم نکرده است.
باشه فهمیدم احوالت رو، حالا چرا انقدر خشک و یه مدلی که نمیدونم چه مدلیه حرف میزنی؟
در مودِ یک کارمندِ رسمیِ طناز به سر میبریم.
نه تو رو خدا حواست به کلمههای بیربطت هست؟ رد دادی انگار امشب..
آخر میل به رد دادن هم زیباییهای خودش را دارد. آدم را وادار به کارهایی میکند که به صلاح نیست اما عشقش به آن کار کشش دارد پس انجامش میدهد.
اینطوری که نمیشه، یا پاشو چند رکعت نماز بزن به کمر، یا هم این درس آخر رو تموم کن و بخواب. صبح اگه خواب بمونی این بار آقای کاف هر چی بگه باید لال بشی در برابرش چون اون موقع واقعا دیگه هیچ حقی با تو نیست.
خدا بزرگتر است! چشم! از جایمان تکان میخوریم و مشغول به یک فعالیت به درد بخور میشویم.
+اگر مقصود از خدا بزرگتر است را در این یادداشت شلم شوربا متوجه شدید یعنی شما انسان باهوش و باذوقی هستید.
++مایل به دریافت موسیقی از جانب خوانندگان این یادداشت به نیت توسعهی پلیلیست و این داستانها.
- ۰ نظر
- ۱۵ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۳:۳۲