دوست دارم این روزشمار رو..

دوست دارم این روزشمار رو..

روزشمار داره به آخر می‌رسه. شوق وصال انقدر زیباست که به کل فراموش کردم روزهای سخت فراق رو. ای کاش اون لحظه که چشمم از حضورت می‌درخشه‌ کسی حواسش به من نباشه. دوست دارم ساعت‌ها بشینم تو یکی از کنج‌های دنج خونه‌ت و کسی کاری به کارم نداشته باشه. دوست دارم بی‌وقفه با تو حرف بزنم، نه از سختی‌ها و دلگرفتگی‌ها، بلکه از حقیقت‌هایی که توی قلبم روشن کردی، از لحظه‌هایی که دستم رو گرفتی، از نگاه‌ها و تذکرهات‌ که هر بار نجاتم داده. هر بار که از ملاقات تو برگشتم، دلم رو عاشق‌تر و بی‌تاب‌تر کردی، مشتاقم ببینم این بار شدت عشقت تا کدوم آسمون می‌کشونه من رو..

تا شب هم که بگم حقِ محبتت ادا نمی‌شه. اصلا مگه می‌شه این محبت رو کاملا واضح توضیح داد؟ اونی که به تو مبتلا باشه، هم این حرف‌ها رو خوب می‌فهمه هم سکوتم رو. آخه عاشق‌ها هر چقدر هم که با هم فرق داشته باشن، یه زبان مشترک مخفی دارن‌‌.. (:

 


دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی